نیکاننیکان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

شاهکاری به نام نیکان

تولدت مبارک عشق کوچولوی من!

یک سال پیش بود که نیکان گلم به دنیا اومد و  به من اجازه داد تا حس قشنگ مادر بودن رو تجربه کنم. توی این یک سال روزها و شبهای سخت و البته زیبایی رو پشت سر گذاشتم که هر لحظه ش برام یه خاطره قشنگ داشت. الان دیگه  نیکان نوزادی  رو پشت سر گذاشته و به یه کودک نوپا تبدیل شده که روز به روز شیرین تر و شیطون تر می شه؛ کارای جدید یاد می گیره؛ تک تک رفتارای دیگران رو تقلید می کنه و هر روز یه رفتار تازه از خودش نشون می ده.  از این به بعد نگهداری و تربیتش سخت تر و مسئولیت ما در قبالش سنگین تر می شه. نیکان عزیزم از خدا به خاطر وجود نازنینت ممنونم و دنیایی شاد و زیبا برات آرزو می کنم. تولدت مبارک   بیش از یک ماه از ...
15 مهر 1392

جشن دندونی

توی شهر ما جشن دندونی زیاد مرسوم نیست و من تصمیم نداشتم برای نیکان جشن دندونی بگیرم . 2 ماهی می شد که دندونای نیکان در اومده بود که من به فکر افتادم  یه مهمونی مختصر بدم  و براش آش دندونی بپزم. فکر کردم جالبه و خاطرش برای همه می مونه. توی مهمونی نیکان خانواده خودم و خانواده باباش به اضافه خاله هام بودن. البته بماند که آش هم آش رشته از اب در اومد چون جمع بیشتر آش رشته دوست داشتن اینم عکساش:   بقیه عکسها در ادامه مطلب   این کیک دندونی نیکانه که نیکان همون اول از خجالتش در اومد و چنک زد توی سرش. ولی خوشبختانه زیاد خراب نشد.   اینم نیکان و پسر دایی و پسر عمه و پسر خاله و دختر دایش :   ا...
15 مهر 1392

روز پدر مبارک

بابای خوبم از اینکه منو دوست داری و با من بازی می کنی خیلی خوشحالم. بودنت به من یه دنیا شادی و انرژی می ده و دنیای کودکانه ام رو رنگی تر و زیباتر می کنه. تاهمیشه کنار من باش. خیلی دوست دارم روزت مبارک.   ...
15 مهر 1392

سفر به شمال

حدود یه ماه پیش رفتیم مسافرت اول شمال و بعد هم مشهد و من تازه فرصت کردم عکسهای سفر نیکان رو بذارم. توی این سفر ما با خانواده عمو و عمه و خاله فرزانه همسفر بودیم که بعد از شمال عمو و عمه از ما جدا شدن و برگشتن خونه ما و خاله فرزانه راهی مشهد شدیم. سفر امسال نسبت به پارسال خیلی بهتر بود. نیکان می تونست بازی کنه و از گردش توی محیط لذت ببره از طرفی هم وابستگیش به مامان کمتر شده بود بادیگران هم ارتباط برقرار می کرد و باهاشون بازی می کرد . مامان هم فرصتی برای تفریح و لذت بردن از سفر نصیبش می شد از اونجایی که نیکان عشق آتیش بازیه بزرگترین تفریحش توی این سفر درست کردن آتیش کنار ساحل بود. هر جا یه تیکه چوب پیدا می کرد می برد میداد به شوهر خاله...
15 مهر 1392

زیارت قبول مشدی نیکان

بعد از چهار روز گردش در شمال راهی مشهد مقدس شدیم. این اولین سفر نیکان به مشهد مقدس بود. سفر خیلی خوبی بود.    و اما عکس ها:  نیکان توی صحن به سرعت داره میره؛ کجا؟ معلوم نیست. به تقلید از دیگران یه نابلون هم برداشته که کفشهاشو بذاره توش   دیگه از راه رفتن خسته شده  لج کرده نشسته منتظره یکی کوتاه بیاد بره بغلش کنه   بقیه عکسها در ادامه   گوشه و کنار درختان دنبال چوب می گرده   چیه بازم عکس؟!!!   نیکان می خواست ضریح امام رو ببوسه هرچی می گفتیم نمی شه قبول نمی کرد. آخرش مجبور شد به بوسیدن درها بسنده کنه     دو تا عکس زیبای دیگه: ...
15 مهر 1392

روند رشد نیکان

نیکان داره بزرگ و بزرگ تر می شه و هر روز داره وابستگیش به مامان کم می شه . الان که به روزهای گذشته فکر می کنم یاد تمام رفتارها و حرکاتش می افتم دلم برای روزهای قشنگ نوزادیش تنگ می شه. زمانهایی که یه کار جدید یاد می گرفت چقدر براش هیجان زده می شدم و چقدر دلم می لرزید وقتی که با دور شدن از مامان به گریه می افتاد. الان دیگه یاد گرفته زمانهایی رو هم بدون مامان بگذرونه و این اولین قدم برای مستقل شدنشه. و من خوشحال از اینکه پسرم داره کم کم خودش رو پیدا می کنه و شخصیتش شکل می گیره و ناراحت از اینکه داره از مامان دور می شه. می خوام تمام عادات؛ رفتارها و تغییراتی که نیکان تا به امروز داشته رو بنویسم. این پست از وبلاگ رو برای خودم می نویسم . دوست دا...
22 مرداد 1392

روزشمار زندگی نیکان

  نیکان عزیزم تاریخ ها و مناسبتهای مهم زندگیت رو اینجا برات می نویسم: چهارشنبه26 بهمن90  سیسمونیت رو آوردیم خونه و چیدیم. دوشنبه 14 فروردین 91 ساعت 7:10در 39 هفتگی توی بیمارستان بهشتی به دنیا اومدی. چهارشنبه 23 فروردین بند نافت افتاد و رسما از دوران جنینی جدا شدی. سه شنبه 29 فروردین با یه جراحی کوچیک ختنه شدی. پنج شنبه 7 اردیبهشت برات جشن نوزادی گرفتیم. شنبه 23 اردیبهشت ناخن های دوران جنینیت رو کوتاه کردیم. حدود 5 تا 5.5 ماهگی یاد گرفتی که بشینی. دقیقا 8 ماهه بودی که من متوجه جوانه زدن اولین دندونت شدم. حدود 8/5 ماهگی سینه خیز و چهاردست و پا رو ترکیب کردی و حرکت می کردی. ح...
20 مرداد 1392

گردش یک روزه در قمصر

چند روز پیش سه نفری رفتیم قمصر. این اولین پیک سه نفری ما بود. روز خیلی خوبی بود خیلی خوش گذشت مخصوصا به نیکان که حسابی از بازی توی جوی آب کیف کرده بود.     رفتیم باغ پرندگان . عکس العمل نیکان خیلی جالب بود . هیجان زده شده بود . از بعضی پرندگان مثل طاووس و زاغ ترسید. کلی هم حرف می زد همه ی اون چیزایی رو که میدید تک تک برای ما تعریف می کرد!!   پارک هم رفتیم نیکان حسابی بازی کرد.   طبق معمول می خواد از این طرف سرسره بره بالا:   در حال تاب بازی:   داره نقشه می کشه که دیگه چیکار کنه:   در حال قدم زدن و سرک کشیدن به اطراف ...
10 تير 1392

نیکان و خانه بازی

چند وقته که گاهی نیکان رو می برم خانه بازی . کلی دوست داره و ذوق می کنه. اینم عکساش: با چه شیطنتی داره بچه ها رو نگاه می کنه!! از اول تا آخر هم با همین وسیله بازی می کنه و یه سره میگه بوووم بووووم!   نیکان در استخر توپ البته زیاد از لبه استخر دور نمی شه     نیکان دوست نداره از پله های سرسره بالا بره گیر داده از این طرف بره!!   دالی آقا موشه!   نیکان دیگه خسته شده نشسته یه نفسی تازه کنه!   ...
25 خرداد 1392