خوش اومدی عزیزم
نیکان عزیز من؛ امروز می خوام خاطره روز تولدت رو برات تعریف کنم :
تو روز 14 فروردین به دنیا اومدی. روز قبلش با خانواده مامان رفته بودیم 13 به در و من یه پیاده روی خیلی طولانی کردم ساعت حدود 9 شب بود که برگشتیم خونه مامان جون؛ هنوز چند دقیقه نگذشته بود که مامان راهی بیمارستان شد و یه شب سخت ولی شیرین رو پشت سر گذاشت و تو صبح فردا راس ساعت 7 و 10 دقیقه به دنیا اومدی.
انتقال مامان به بخش خیلی طول کشید و به خاطر مشکلی که برام پیش اومد با وجود زایمان طبیعی راهی اتاق عمل شدم و تازه ساعت 12/5 تونستم بهت شیر بدم و صورت زیبات رو ببینم. چشمای زیبا و دوست داشتنیت سختی شب و روزی رو که به مامان گذشته بود از یادش برد و یک دنیا لذت جای اون رو گرفت.
اسمت رو به پیشنهاد من و تایید بابا نیکان گذاشتیم. این اولین عکسیه که بعد از تولدت بابا ازت گرفته:
می بینی چقدر ریزه میزه و کوچولو بودی !!
قد: ٤٩ سانتی متر
وزن :٢٨٥٠ گرم
دور سر:٣٤ سانتی متر
بقیه عکسها در ادامه مطلب
من سه روز بیمارستان بستری بودم. انم عکسهای اون روزا:
اینم عکسهایی اون یه ماهی که ما خونه مامان جون بودیم:
البته عکسها بیشتر از این بود ولی از اونجایی که من گوشیمو گم کردم تمام اون عکسها هم از بین رفت.